ماشین مثل آینه برق میزند، یک عروسک کوچولو زیر آینه جلوی ماشین آویزان بود، خانم راننده بانمک و خوش بَر و رو بود اما به همان اندازه خشک و مغرور! شش دونگ حواسش به رانندگی بود.
به گزارش پایگاه خبری دیار کارون به نقل از فارس ، آدرس مبداء و بعد مقصد را روی نقشه انتخاب میکنم و منتظر میمانم تا نزدیکترین اسنپ یا همان تاکسییاب درخواست من را دریافت کند، هزینه سفر 45 هزارتومان محاسبه شد، کمتر از دو دقیقه سروکله راننده پراید سفیدی روی صفحه گوشیم پیدا شد.
راننده پیام داد هزینه سفر کم محاسبه شده اگر 70 هزار تومان پرداخت میکنید که بیام گفتم: خیر و گزینه لغو سفر زدم.
یکبار دیگر مبداء و مقصد را انتخاب و منتظر دریافت درخواستم شدم این بار و به فاصله چند دقیقه هزینه سفر 47 هزار تومان محاسبه شد راننده تاکسی یک خانم بود که سه دقیقه با من فاصله داشت.
تا زمان بگذرد کنار خیابان اصلی کیانآباد میایستم و میان تاکسیهای عبوری دنبال پلاک تاکسی و راننده خانم میگردم.
سه دقیقه شد پنج دقیقه، موبایلم زنگ میخورد، خانم راننده اسنپ بود گفت: آن سمت خیابان را نگاه کن، نگاه کردم، تا نیمه از تاکسی بیرون آمده بود و با اشاره دست و مکالمه تلفنی هم زمان راهنمایی کرد آن سمت خیابان بیایم که نخواهد بلوار را دور بزند.
دست چپ جاده را نگاه میکنم چراغ قرمز شد و من با استفاده از این فرصت عرض خیابان را برای رفتن به آن قسمت خیابان میگذرانم.
راننده خانم که هست بغل دست راننده مینشینم، مسیر را تا رسیدن به مقصد میانبر میزند اما سوال نمیکنم چرا از مسیر اصلی نرفته است.
ماشین مثل آینه برق میزند، یک عروسک کوچولو زیر آینه جلوی ماشین آویزان بود، خانم راننده بانمک و خوش بَر و رو بود اما به همان اندازه خشک و مغرور! شش دونگ حواسش به رانندگی بود.
جواب سلامم را هم مثل راننده کامیونها داد
_علیک
لبخند متعجبم را جمع و جور میکنم.
کم سن و سال به نظر میرسید مثلاً بیست و سه چهار ساله. کنجکاو شدم چرا باید اسنپ کار کند؟ پیش خودم گفتم: ممکن است دانشجو باشد و خود مخارجش را تامین میکند، شایدم تفریحی کار کند.
اینبار سوال دیگری گوشه مخیلاتم گل میکند اگر در همین جابه جایی مسافرها کسی اذیتش کرد چه؟ کاش هر مسافری را نپذیرد دنبال راهی بودم که سرصحبت را با او باز کنم و جواب این سوالات را از خودش بشنوم.
هله هوله
اتفاقی چشمم به محتویات کنار دنده میافتتد، یک پاکت نصف و نیمه آلوچه، چند دانه لواشک مجلسی، ماگ خوش رنگ و سیم شارژی که از ماشین به گوشی وصل بود.
_ بعضی دخترا هم بدون هلههوله نمیتوانند زندگی کنند، بالاخره یخ سکوت شکست و با لبخند ژکوندی گفت: نه بابا اینطور نیست بعضی وقتها هوس میکنم سر راه میخرم، اتفاقاً چند روز در ماشین میمانند تا بتوانم تمامشان کنم.
_چند روز؟ آهان پس زندگیتون با اسنپ میچرخه؟
_چطور؟ میخواهید اسنپ کار کنید؟
_نه نه فقط از روی کنجکاوی سوال کردم، حدس زدم دانشجو باشید و خرج خودتان را تامین میکنید.
-نه دانشجو نیستم.
خیلی سخت و کوتاه پاسخ میدهد مانده بودم چطوری برم سراغ سوال بعدی، تصمیم گرفتم واضح و جدی از او درخواست مصاحبه کنم.
-ببخشید میتوانم اسم شما را بپرسم؟
-مینا
-مینا خانم میشود در مورد شغلتان بیشتر صحبت کنیم؟
-دیدی گفتم: میخواهید اسنپ کار کنید!
-نه اینطور نیست بنده خبرنگارم و اگر مشکلی ندارید دوست داشتم تا رسیدن به مقصد با شما صحبت کنم!
تا گفتم خبرنگار به سرعت نور سرش را به سمت من برگرداند و با یک خندهای که حالا عضلههای صورتش را تا بنا گوش کشیده بود گفت: یاااااخدا همین مانده بود که من سوژه شما شوم.
و من که دنبال راهی برای روان شدن مصاحبه بودم خندهاش را همراهی کردم.
-خب الان چی باید بگویم؟ البته من با مسافرهایم صحبت نمیکنم صرفاً چون خانم هستید جواب دادم.
- در مورد کارتان توضیح دهید. با این شغل راحت هستید؟ اصلاً میتوانید روی درآمد این شغل حساب باز کنید؟
- اسنپ برای من شغل نیست! تفریح هست! حوصله داشته باشم صبح و بعد از ظهر کار میکنم اگر نداشته باشم صبحها خواب میمونم و این موقع میزنم بیرون(2بعد از ظهر) تا ساعت 9، 10 شب کار میکنم، کلاً خوب وقت بگذارم، روزانه هفتصد، هشتصد تومان درآمد دارم.
البته استهلاک ماشین را باید در نظر بگیرید حالا برای تعمیر ماشینم 20 میلیون نیاز دارم برا همین سعی میکنم به ماشین فشار نیاورم.
فقط درخواست خانمها را قبول میکنی؟
_نه همه نوع آدم سوار ماشین میشوند!
-تا حالا پیش آمده مسافر آقا داشته باشی و به شما بی احترامی یا اذیت کند؟
-اصلاً
-یعنی در زمانهای مختلف مسافر آقا داشتید اما به مورد ناراحت کنندهای برنخوردید؟
-اصلاً
پس، کار با اسنپ برای خانمها نا امن نیست؟
_ناامن؟
_بله نا امن
-ببیند خانم، من نمیگویم همه چیز خوب، گل و بلبل هست، یا نا امنی وجود ندارد!
به نظر میرسید از چیزی ، کسی دل پری دارد. از من سوال میکند؟ نا امنی چطوری به وجود میآید؟
_دلایل مختلفی دارد اما در شرایط کاری شما قطعاً شما بهتر میدانید چطوری پیش میآید؛ چون من همیشه مسافر بودم و مسافرکشی نکردم.
_ببینید خانم خبرنگار حدود نه، ده سال پیش بعد از اینکه کارشناسیام را تمام کردم و از پیدا کردن شغل مناسبی نا امید شدم در آژانسی که نزدیک دانشگاه بود مشغول شدم.
-ده سال پیش؟ مگه چند سالتون هست؟
-36 سال!
-ماشاءالله، تعجب کردم تیپ و ظاهر و چهره مینا از یک دهه هشتادی، هشتادی تر بود و من بر همین اساس کنجکاو شده بودم که با وی مصاحبه کنم.
-میخندد و خجالت زده چند طره مویی که روی پیشانیاش بود را زیر شال مرتب میکند ومیگوید: همه میگویند خوب ماندهای اما به نظر خودم بعد از فوت پدرم خیلی شکسته شدم
-خدا بیامرزه إن شاءالله جاش بهشت باشد
-ممنون، اره داشتم میگفتم، زمانی که کار میکردم حدود 10، 12 خانم توی آژانس مشغول بودند مدیر آژانس هم خانم بود، همه این خانمها یا مطلقه بودند، یا سرپرست خانوار، یکی دو مورد هم همسرانشان اعتیاد داشتند تنها خانم مجرد و کم سن و سال دفتر آژانس من بودم.
هر روز هر کدام از این خانمها داستانی را از آقایون مسافر تعریف میکردند، همیشه شنونده بودم و هیچ وقت در مورد اتفاقاتی که برای آنها میافتاد اظهار نظر نمیکردم تا اینکه یک روز آقایی به آژانس مراجعه کرد و مدعی شد یکی از خانمها که او را به یکی از ادارات رسانده کرایه اضافهای از وی گرفته است همین باب شد که مدیر آژانس جلسهای بگذارد و همه را دور هم جمع کند.
برگزاری جلسه فرصتی شد که برخی از خانمها از حوادثی که در حین جابهجایی مسافران به خصوص آقایون برایشان پیش آمده تعریف کنند.
بعضی اتفاقات به گونهای بود که مدیر آژانس را مجاب کرد که دیگر فلان ساعت و یا فلان منطقه در فلان وقت راننده خانمی را نفرستید.
نوبت به من رسید که صحبت کنم، گفتم: کل مکالمهای که بین راننده ومسافر رد و بدل میشود جواب سلام مسافر وقتی وارد تاکسی میشود و تشکر منِ راننده زمانی که مسافر کرایه پرداخت میکند، چیزهایی که همکاران دارند تعریف میکنند غیر قابل قبول هست.
عذرخواهی من را بپذیرید من کوچیک این جمع هستم اما به نظرم این تیپ و ظاهر هم مناسب کار ما نیست و خودتون بهانه دست آدم مریض میدهید.
چه کسی مقصر است؟
-چرا فقط خانمها را مقصر میدانید؟ آقایان هم باید یاد بگیرند اخلاق را زیر پا نگذارند و خوددار باشند.
-خانم شما نمیتوانید یک شبِ همه جامعه را درست کنید، اما میتوانید به درست شدن آن کمک کنید، دلیلی ندارد آدم سرکار بزک کند، نباید بین محل کار، خانه و جشن تفاوتی داشته باشد؟
-خب ممکن است در مهمانی، خیابان یا هر جای دیگری بزک کنند آیا باید به آنها بیاحترامی شود؟ میتوانیم رفتار آدمها را بر حسب خواست و اعتقاد خودمان کوک کنیم؟
- موافقم، بحث من این است که هر فردی، فرقی هم ندارد خانم یا آقا باشد، باید بر حسب شرایط مکان و زمان ظاهر شود، اصلاً مخالف ظاهر مناسب و مرتب خانمها نیستم، خیلی از خانمها شیک و اتو کشیده بیرون میروند اما برای هر مناسبتی شگرد دارند که چه بپوشند! اما بعضیها اعتماد به نفس خود را فقط با بزک کردن به دست میآورند برایشان هم تفاوتی ندارد که در مراسم عزاداری هستند یا عروسی، بازار یا محل کار و...
وقتی راننده خانمی با بلوز شلوار پشت ماشین بنشیند و وسط زمستون با آستین کوتاه بیرون بیاید من هم باشم سر به سرش میگذارم.
کسی هم به آنها چیزی بگوید: جوابشان این هست که ما در ماشین هستیم کسی ما را نمیبیند اگر نمیبینند چرا با این ریخت بیرون آمدی؟ اتفاقاً برای دیده شدن این لباس را پوشیدی!
-جامعه قانون دارد نمیشود هر کس هر طور دلش بخواهد رفتار کند قبول دارید؟
- خانم سری که درد نمیکند دستمال نمیبندد، اما ظاهراً ما دنبال دردسریم بله قانون هست، اما چرا شرایط این قانون شکنی را فراهم کنیم؟
هر طور حساب میکنم میبینم هم حق با مینا هست. هم باسواد است و هم مطلع، نمیدانم چرا فسلفه و منطق را توی سر این خانم میزنم!
مانتوی کوتاه پوشیده و شالش را به سمت عقب جمع کرده و ظاهرش را مانند یک بچه دبستانی حفظ کرده بود نه خبری از عمل زیبایی و نه لاک و ژل و از این حرفها بود!
سوال آخر
از روی پل شهید هاشمی که بگذریم به مقصد نزدیکتر میشویم، مینا سوال میکند میدان را دور بزند یا خیر و من بدون توجه به سوالش، سوال آخر که گوشه ذهنم آرام و قرار نداشت را میپرسم
-هنوز مجرد هستید؟
-بعد از فوت پدرم خواهر و برادرم ازدواج کردند و رفتند سر خونه و زندگیشان مادرم پیر و تنها است اصلاً نمیتوانم تنهایش بگذارم، اوایل که خواستگار میآمد و مخالفت میکردم مادرم تا چند روز با من قهر میکرد اما الان دیگر چیزی نمیگوید و ازدواج نکردنم را پذیرفته است.
دو قدم مانده تا پیاده بشوم از مینا درخواست میکنم که از وی عکس بگیرم، بلافاصله دستش را روبروی صورتم میگیرد و با خنده میگوید: نه! نه! عکسم منتشر بشود همه من را میشناسند.
-یعنی اینقدر معروف هستید؟
-آااره بابا کل شهر با ماشین قراضه من خاطره دارند.
دوتایی خنده بلندی میکنیم
-اما بدون عکس مصاحبه ارزش ندارد!
- حالا نیم رخم را بگیر
از ماشین پیاده میشوم و یک عکس نیم رخ از مینا میگیرم.
در حین خداحافظی مینا میگوید: تصور من از خبرنگار تیپ روز و جلیقه خبرنگاری بود پس با چادر هم میشود خبرنگار شد؟
-بله که میشود. با چادر هم میشود خبرنگار بود هم دکتر و مهندس.